شعر از رهبر عزیز

ساخت وبلاگ

شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه

ز آه سینه سوزان ترانه میسازم
چونی زمایه ی جان این فسانه میسازم


به غم گساری یاران چو شمع میسوزم
برای اشک دمادم بهانه میسازم


پرنسیم به خوناب اشک میشویم
پیامی از دل خونین روانه میسازم


نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه میسازم


در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب خانه میسازم


چوشمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه میسازم


ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم


سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم


کشم به لجه شوریدگی بساط (امین )
کنون که رخت سفر چون کرانه میساز

شعر معروف حضرت اما م خمینی و پاسخ مقام معظم رهبری

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

فارغ از خودشدم و کوس <<انا الحق>> بزدم

همچو منصور خریدار سردار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم شرری

که به جان آمدم و شهره بازار شدم

درمیخانه گشایید به رویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم

خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند می آلوده مددکار شدم

بگذارید که از میکده یادی بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم

روح الله الموسوی الخمینی (ره)

و جواب معشوق :

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

مقام معظم رهبری(مدظله العالی)

مقام معظم رهبری سابقه طولانی در شعر و متون ادبی دارند و سخنرانی معظم له در مورد حافظ به عنوان متن برگزیده ادبی یونسکو شناخته شد . حتی قبل از انقلاب و خصوصا از زمان ریاست جمهوری تا کنون، جلسات مشاعره و نقد شعر با اساتید فن داشته اند .

یک نمونه از اشعار معظمله:

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش

چو آینه خو کرده حیرانی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی

عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

از شوق شکرخند لبش جان نسپردم

شرمنده جانان زگران جانی خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

هرچند <<امین>> بسته دنیا نیم اما

دلبسته یاران خراسانی خویشم

ایران اسلامی...
ما را در سایت ایران اسلامی دنبال می کنید

برچسب : شعر از,شعر, شهید,شعر حمایت از,شعر,شعر, من,شعر, درباره امام,شعر, فرزانه,شعر, درباره شهدا, نویسنده : 6basiri313b بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 2:37